589
دستهایش چی؟ دستهای کسی که دروغ میگوید هم بعد از مدتی دروغگو میشوند؟
دستهایش چی؟ دستهای کسی که دروغ میگوید هم بعد از مدتی دروغگو میشوند؟
کاش دروغ نمیگفت یا کمتر میگفت یا لااقل وقتی میگفت، سرش را طوری میچرخاند که لبهاش در نزدیکترین فاصله از صورتم نباشد.
دروغهایش را توی کاغذکادوی طلایی براق میپیچید و آنقدر قشنگ به هم وصلشان میکرد که اصلا حیف بود گولش را نخوری.
زخمش را پانسمان میکنم و قول شرف میدهم شنواییاش به همین زودیها برگردد؛ اما دروغ میگویم. چشمش را میبندد و ملحفه را روی سرش میکشد و صدای خروپفش بلند میشود؛ اما دروغ میگوید.
کاش یک نفر خبر خوبی برایمان بیاورد یا کوچکترین نشانه از خبری که حتی راست نیست اما خوب است.
از ترس یک چاه خیلی عمیق که دیو دو سر دارد، راهت را به طرف دیگری کج کنی و همهٔ عمرت را فقط بدوی که توی آن چاه نیفتی.
باید یک نامهٔ طولانی بنویسم و چند خط در میان برایت تعریف کنم که چقدر حالم بهتر شده است. از هزارتا قصهٔ اینجوری، لابد یکیاش را باور میکنی.
استيصال و عذابِ بعد از «رنگ و روت امروز خيلی بهتره» بهاضافهٔ بقيهٔ چيزهايی که برای ماستمالی کردن همين دروغ بزرگ لازم است.