589

دست‌هایش چی؟ دست‌های کسی که دروغ می‌گوید هم بعد از مدتی دروغ‌گو می‌شوند؟

586

+«از کجا به بعد بود که دیگر راستش را نگفت؟»

-«از اولش».

558

کاش دروغ نمی‌گفت یا کمتر می‌گفت یا لااقل وقتی می‌گفت، سرش را طوری می‌چرخاند که لب‌هاش در نزدیک‌ترین فاصله از صورتم نباشد.

550

دروغ‌هایش را توی کاغذکادوی طلایی براق می‌پیچید و آن‌قدر قشنگ به هم وصلشان می‌کرد که اصلا حیف بود گولش را نخوری.

512

زخمش را پانسمان می‌کنم و قول شرف می‌دهم شنوایی‌اش به همین زودی‌ها برگردد؛ اما دروغ می‌گویم. چشمش را می‌بندد و ملحفه را روی سرش می‌کشد و صدای خروپفش بلند می‌شود؛ اما دروغ می‌گوید.

443

کاش یک نفر خبر خوبی برایمان بیاورد یا کوچک‌ترین نشانه از خبری که حتی راست نیست اما خوب است.

412

از ترس یک چاه خیلی عمیق که دیو دو سر دارد، راهت را به طرف دیگری کج کنی و همهٔ عمرت را فقط بدوی که توی آن چاه نیفتی.

403

دروغ قیافهٔ آدم را چقدر زشت می‌کند.

388

باید یک نامهٔ طولانی بنویسم و چند خط در میان برایت تعریف کنم که چقدر حالم بهتر شده است. از هزار‌تا قصهٔ این‌جوری، لابد یکی‌اش را باور می‌کنی.

302

استيصال و عذابِ بعد از «رنگ و روت امروز خيلی بهتره» به‌اضافهٔ بقيهٔ چيزهايی که برای ماست‌مالی کردن همين دروغ بزرگ لازم است.

252

شايد در حد يکی دوتا دروغ به خودش اجازه داده بود که وقتی فهميد همهٔ کلمه‌های توی دهانش مصرف ‌شده‌اند، گريه‌اش گرفت.

97

دروغ برای بعضی‌ها گناه ندارد، ویتامین دارد.

39

دروغ به قیافه‌ات نمی‌آید. مثل دیپلمات‌ها لبخند نزن.