599
کدام امید؟ همین که شاید یک روز مجسمهاش روی زمین بیفتد.
«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم» چاپ قدیمی کتاب بود. توی نسخهٔ جدید التماس کردهایم ترتیب را ول کند و به حساب خونخوارترینشان برسد.
مثل فرعون که بعد از خواب بدش دستور داد پسرهای بنیاسرائیل را بکشند، شاید تو هم بین کابوسهات زنی را دیده باشی که قرار است کار را تمام کند.
«لاشخورها بهندرت به جانوران تندرست حمله میکنند ولی ممکن است جانوران زخمی یا بیمار را بکشند»؛ شبیه یک جمله از کتاب علوم یا زیرنویس فیلم مستند است؟ شاید. اما روی دیوار یک مدرسه نوشته بودندش.
گفتم: «شاید یک زن تیر آخر را به طرفش شلیک کند». گفت: «باید یک زن شلیک کند».
آنهایی که در میانۀ عزای دیگران کِل میکشند، دقیقاً چیاند؟ کلمهای برای توصیفشان در لغتنامه پیدا نمیکنم
دستش به گلویمان بچسبد و اندازهٔ یک سوراخ هوا بیاید و برود و مرگ، تنها مرگ، رویایمان شود.
قیافهٔ این سالهای کسی که دفعهٔ اول گفته بود «خودش آنقدرها بد نیست، زیردستانش فاسد و خونخوارند».
دستی که شبیه دندانهای توست، طناب دور گلویمان را سفتتر میکند.
سوپ انگشت اشاره، پیشکش برای پادشاه.
* رفیقم آن روز گفته بود «اگه افتادی مردی و بلاگفا مثل چند سال پیش ترکید، کجا دنبال آرشیو لعنتیت بگردم؟» و همان روز شروع کردم به بردن چیزهایی که توی بلاگ نوشته بودم به جای دیگری. نه به خاطر روزی که افتادم مردم، به خاطر اینکه کمپوت سیبش خیلی خوشمزه بود و خودش درست کرده بود و وقتی آنطور بلندبلند میخندید، در اصل داشت گریه میکرد: کانال تلگرام خواندن ندارد
یک گور دستهجمعی از این سر تا آن سر نقشه هست که بهنوبت میرویم سرجایمان دراز میکشیم. بیغسل و کفن، بیاحترام و تشییع، بیسنگقبر.
«وَ فَدَيناهُ بِذِبحٍ عظيم»ش کشک بود. چاقو گلوی اسماعیل را برید.
توی جعبهٔ مداد شمعیات رنگی را پیدا کن که جای خالی چشم راستش را پر کند.
توی انگشت اشارهٔ دست راستم زخمی هست که بعد از اینهمه سال هنوز چکه میکند.
اللهم اشغل الظالمين بالظالمين [19.75 نمره] و اخرجنا من بينهم سالمين [0.25 نمره].
از چالهها، آنیکیاش که ردّ چنگالهای توست، هیچوقت پر نمیشود.
روی صورتش که دست میکشد، چیزی شبیه خون از بلندی ریش و چانهاش پایین میچکد. من فکر میکنم دارم فیلم میبینم، تو انگشت اشارهات را قایم میکنی.
هر چقدر مژههایش را روی هم فشار میدهد، خوابش نمیبرد. یک نفر هنوز دارد با صدای خونی توی گوشش الله اکبر میگوید.
بقیهٔ خونش را توی جوهر خودکارم میریزم و روی کاغذ فشار میدهم. مزهٔ دهانم خیلی تلخ است.