567

یک امید دور و خیلی بزرگ دلم می‌خواهد که تا قبل از رسیدنش‌ همه‌چیز تمام شده باشد.

556

با فکر مرگ چشمم را می‌بندم و خواب تشییع جنازه‌ام را می‌بینم و بیدار که می‌شوم، از گریه‌های شب قبل بالشم خیس است.

493

باید گوشی‌اش را با خودش خاک می‌کردیم تا جرئت نکند چند روز بعد از مرگش خبر نوبت واکسنش را برایمان بیاورد.

452

«که نفرین بر این تخت و این تاج باد» روی لب‌هایش یخ زده بود.

446

از زنگ تلفن خانه می‌ترسم. از لرزش گوشی. از تماس‌های بی‌پاسخ که با ۹۱۱ شروع می‌شوند. از پچ‌پچه‌های اول صبح گوشهٔ آشپزخانه که بیشترشان خبر مرگ‌اند.

372

کلاه‌قرمزی امسال عید را چه‌جوری طاقت می‌آورد؟

369

و شاید مرگ هم افاقه نکند.

368

استخوان‌های قدیمی و مرغوب که حتی اگر زیرِ زمین قایمشان کنی، درخت می‌شوند.

331

چقدر دلم می‌خواهد دربارهٔ مرگ حرف بزنم. با یک نفر که درست اندازهٔ من نمی‌فهمدش.

281

جمع‌کردن تکه‌پاره‌های تنی که مال خودت است، زمين را کندن با دست‌های خودت، تکه‌های ديگر را توی گودال انداختن و خاک پاشيدن، بيرون ماندن دست‌ها.

224

مردی که نمی‌توانست برای دخترش عروسک بخرد، به چرخ‌های کاميونی که يک روز از روبه‌رو آمد و دستی که پتوی پلنگی را روی تکه‌های بدنش مرتب کرد، مديون است.

184

کسی که آن پایین لابه‌لای ریشه‌ها‌ی درخت خوابش برده، یک روز از پنجه‌های بزرگ و مخملی‌اش بیرون خواهد آمد. پیشش که می‌روی، گلایول سفید دستت نگیر.
 

171

به فرشتهٔ مرگ بگو کلید را جوری توی در بچرخاند که خیال کنم تو آمده‌ای.

143

خوش به حال زمین که بغلت کرده است.

137

راه نزدیک‌تری برای طاقت آوردن نیست. باید به جهان بعد از مرگ ایمان بیاورم.

130

تو که دیگر درد نمی‌کشی، پس چرا گریه‌ام تمام نمی‌شود؟

2

فکر می‌کنم یکی از اتفاق‌های عادلانه‌ی دنیا این است که همه می‌میرند. شاید هم تنها اتفاق عادلانه‌اش باشد.