605

شده است از کسی خیلی بدت بیاید ولی تا حد مرگ دلتنگش باشی؟

602

انگار نه انگار همهٔ چیزهایی که می‌خواهم، غیرممکن است؛ سفره را با دقت چیدم، لباس نو پوشیدم و تندتند آرزو کردم؛ دیوانهٔ تراز.

587

به دیوانگی پناه آورده‌ام و همه‌چیز به شکل غریبی قابل تحمل‌تر شده است.

562

از سفری که رویایم بود بروم و اگر می‌رفتم، لابد حالم بهتر می‌شد جا ماندم؛ چون پولش را نداشتم. بعد برای انتقام، از صفحهٔ تک‌تک تورهایی که عضوشان بودم بیرون آمدم و خبرنامه‌هایشان را بستم.

474

هردفعه که تصمیم بدِ بزرگی می‌گیرم، به خودم قول می‌دهم دیوانه‌بازی آخرم باشد و باز دفعهٔ بعد گول یکی بزرگ‌ترش را می‌خورم.