602

انگار نه انگار همهٔ چیزهایی که می‌خواهم، غیرممکن است؛ سفره را با دقت چیدم، لباس نو پوشیدم و تندتند آرزو کردم؛ دیوانهٔ تراز.

573

به هیچ‌کدام از چیزهایی که سال قبل خواسته بودم، حتی نزدیک هم نشدم؛ اما دوباره خواستمشان. با صدای بلند و قیافهٔ حق به جانب خواستمشان.

542

به باریکهٔ نوری چنگ انداختم که یک روز توی قلبم بود. برای آدم‌ها امید خواستم و رویاهای بزرگ. همان چیزهایی که ندارمشان. دیگر ندارمشان.