گاهی فکر می‌کنم کاش توی مشتم جا می‌شدی یا من توی مشت تو یا پشت پلک‌های هم. یا هرجایی که وقتی یکی از خانه دور می‌شود، آن‌یکی آن‌قدر نزدیک خودش داشته باشدش که خیالش را از همه‌چیز راحت کند. راستی، برنمی‌گردی بابا؟