وظيفهٔ من پيچاندن نخ دور ماسوره بود. تو همان‌طور که آستين پف‌دارم را چرخ می‌کردی، وظيفه داشتی برايم قصه بگويی و لابه‌لايش حالی‌ام کنی اوضاع هميشه مثل پارچهٔ پيراهنم گل‌گلی و خوشبخت نمی‌ماند. وظيفهٔ کی بود مراقب باشد قصه‌ات يادم نرود؟