یکی از زخم‌ها آن‌قدر عمیق‌تر است که جراحت‌های ریز‌و‌درشت دیگر دردت نمی‌آورند. دست می‌اندازی دور شانه‌اش و انگشت‌هایت را روی کتفش جابه‌جا می‌کنی و برای تیزی‌هایی که آن بیرون صف کشیده‌اند، لبخند می‌زنی.