آکولاد را که باز کردم، حالم عوض شده بود. می‌توانستم خربزه را قاچ کنم و جواب ایمیل آخری که آمده بود را با مهربانی بدهم. می‌توانستم کفش‌های توی انباری را واکس بزنم، دستبند رنگی ببافم، مداد شمعی کادو کنم برای اولین بچه‌ای که توی راه می‌بینم. حتی می‌توانستم به تو فکر کنم. اما هیچ‌کدام از این کارها را نکردم. آکولاد را بستم. فوری آکولاد را بستم.