فقط به رفتن فکر کنی، زمین را آن‌قدر بکنی که بالاخره برسی آن بیرون. هوای بیرون به تنت نسازد و دلت را برای هم‌بندی‌هایت تنگ کند. انگار چیزی را جا گذاشته باشی، تونل را برگردی. خودت را بیندازی روی تخت، تا صبح خواب آزادی ببینی.